وقتی دردونه دلبری میکنه...
دیروز اومدی و از تو کشو شال منو برداشتی و گفتی"مامان من لوسلی میپوشم شما با دووین ازم
عس بدیر باشه"
من هم گفتم"باشه عزیزم "
اینجوری نشستی و من ازت عکس گرفتم.
بعدش هم با کلی ناز و اشوه و ادا شروع کردی به شعر خوندن ،به خدا دلم برات ضعف رفته بود اینقدر
خوشگل شعر خوندی که خدا میدونه تیریپ دخترونه گرفته بودی و هی برام نازمیکردی اگه دختر میشدی
خوب بلد بودی دختر بودن رو،قربون اون ناز و ادات بره مامان.
ناز و ادات رو قربون
من به این ثانیه ها دلشادم ...
به همین تنهایی،به همین بودن بی دغدغه رویایی، به همین لحظه که
گم می شوم و تو مرا می یابی.
به همین لاف زدن های قشنگ که پر از نور امید است دلم
آی غم ها کجایید که من می خندم.
ور نه یک ثانیه بی دغدغه ماندن سهل است. و محال است که یک
لحظه ز یادم بروی
کاش میدانستم که چرا روز و شبم با تو گره خورده ولی
باز هم باک ندارم که دلت مال من است
کاش میدانستی که کسی هست در این سوی زمین
جنسش از سنگ ولی گر فراموش شود
می میرد...