پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره

پارسا دردونه مامان

مروری بر خاطرات گذشته

    قند عسلم سلام: امروز میخوام یه مروری داشته باشم به خاطراتت که هنوز فرصت نکردم ثبتشون کنم از پارسال تا حالا.....     پارسال تقریبا همین موقع ها بود ( البته تقریبا اول تیر ) که من و بابایی تصمیم گرفتیم شما رو بذاریم مهد ، تا قبل از اون پیش مامان جونیا میموندی سه روز تو هفته خونه مامان جون اکرم و سه روز تو هفته هم خونه مامان جون خدیجه ، یکی به خاطر مسافت راه و دیگر به خاطر اینکه بعد از ظهر که از سر کار میومدم پیشت مجبور بودیم بمونیم تا بابا حمید بیاد دنبالمون و ماهم از خدا خواسته میموندیم  تا آخر شب و فقط آخر شبا میرفتیم خونه میخوابیدیم و دوباره صبح که میشد روز...
24 تير 1392

خاطرات پارسا جونی

پارسا جونی سه روزه بود که بابا حمید به همراه مامانیا بردنش پیش دکتر تهرانی برای چکاب که همانجا دکتر ختنه اش کرده بود،خدا را شکر همه چیز خوب پیش رفته بودحمید گفت:وقتی دکتر ختنه اش کرد     اصلا گریه نکرد.گل پسر مامان از بس که ماهه.                                                                         نگرانی ام از جهت پارسا وقتی به دنیا اومد دو چیز بود:اول اینکه وقتی گریه می کرد اینقدر که ضعیف و کوچولو بود چونش می لرزید و دوم و مهمتر ای...
5 خرداد 1392
1