پارساپارسا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

پارسا دردونه مامان

حرفهایی با خدا

1392/4/9 10:31
نویسنده : مامان ریحانه
355 بازدید
اشتراک گذاری
  حرفهای من با خدا و جوابهای خدا به من

 

خدای من دقایقی بود در زندگانیم که هوس میکردم

 

سر سنگینم را که پر از دغدغه دیروز و هراس فرداست بر شانه های صبورت بگذارم

 

آرام برایت بگویم و بگریم.....

 

در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

 

ندایی آمد که عزیزتر از هرچه هست تونه تنها درآن لحظات دلتنگی

 

که در تمام لحظات بودنت بر پروردگار تکیه کرده ای

 

و پروردگارت خود را آنی از تو دریغ نکرده است

 

پروردگارا همچون عاشقی که به معشوق خویش مینگرد

 

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته است

 

گفتم: "پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی این گونه زار بگریم؟"

 

گفت : "عزیزتر از هرچه هست اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید

 

عروج می کند اشکهایت به پروردگارت میرسد

 

 واو آنها را یکی یکی بر زنگارهای روحت می آویزد تا بازهم ازجنس نور باشی

 

زیرا تنها اینگونه میشود تا همیشه شاد بود"

 

گفتم :"آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم کذاشتی؟"

 

گفت :" بارها صدایت کردم و آرام گفتم از این راه نرو به جایی نمیرسی

 

اما تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند پروردگار بود

 

که عزیزتر از هرچه هست از این راه نرو که به ناکجا آباد هم نخواهی رسید"

 

گفتم:" پس  چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟"

 

گفت:" روزیت دادم تا صدایم کنی چیزی نگفتی.

 

پناهت دادم تاصدایم کنی چیزی نگفتی

 

آخر تو بنده منی چاره ای نبود جز نزول درد...

 

وتنها اینگونه شد که تو صدایم کردی"

 

گفتم :"پس چرا همان اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟"

 

گفت :" اول بار که گفتی خدا من آنچنان به شوق آمدم

 

که حیفم آمد بار دیگر صدای تو را نشنوم

 

تو باز گفتی خدا و من مشتاقتر برای شنیدن خدای دیگر....

 

من میدانستم که تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی

 

وگرنه همان بار اول دردت را دوا می کردم"

 

گفتم :"مهربان ترین خدا دوست دارمت"

 

ندا آمد "عزیز تر از هرچه هست دوست تر دارمت."

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

 

حرفهایی با خدا


گفتم: خسته‌ام.
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشوید (زمر/53) ::.
 

گفتم: هیشکی نمی‌دونه تو دلم چی می‌گذره.
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل است بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
 

گفتم: غیر از تو کسی رو ندارم.
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16) ::.
 
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش کردی!
گفتی: فاذکرونی اذکرکم 
.:: مرا یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
 
گفتم: تا کی باید صبر کرد؟
گفتی: و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا
.:: تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشد (احزاب/63) ::.
 
گفتم: تو بزرگی و نزدیکت برای منِ کوچیک خیلی دوره! تا اون موقع چیکار کنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الل
.:: کاراهایی راکه گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کنه (یونس/109) ::.
 
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچیک... یه اشاره‌ کنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم
.:: شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
 
 
گفتم: انا عبدک الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همه‌ی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
 
  
 
گفتم: دلم گرفته.
 گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا 
.:: (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
 
 
 
گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله.
گفتی: ان الله یحب المتوکلین
.:: خدا اونایی رو که توکل می‌کنن دوست داره (آل عمران/159) ::
 
.گفتم: خیلی چاکریم!
 ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع کن! یادت باشه که:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت می‌کنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا می‌کنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنن (حج/11) ::
 
 
 
.گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم.
گفتی: فانی قریب 
.:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.
 
 
 
گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم.
گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال
.:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)

 
.گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!
گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم 
.:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.
گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه 
.:: پس از خدا بخواید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.
 
 
گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟
گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده 
.:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::
 
 
.گفتم: دیگه روی توبه ندارم.
گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب
.:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/2-3) ::.
 
 
 
گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟
گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا
.:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.
 
 
گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟
گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله
.:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::
 
.گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم! ... توبه می‌کنم: یا غافر الذنب، اغفر ذنوبی جمیعا
گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین
.:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.
 
 
ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک
گفتی: الیس الله بکاف عبده 
.:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.
 
 
گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟ 
گفتی: یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/42-43) ::.
 
 
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم
 
الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم

الو ... الو... سلام

کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

پس چرا کسی جواب نمی ده؟

یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس. بله با کی کار داری کوچولو؟

خدا هست؟ باهاش قرار داشتم. قول داده امشب جوابمو بده.

بگو من می شنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم ...

هر چی می خوای به من بگو قول می دم به خدا بگم .

صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟

 

بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست وبر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :

اصلا خدا باهام حرف نزنه گریه می کنما...

بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی می کند بگو...دیگر بغض امانش را بریده بود

بلند بلند گریه کرد وگفت:

خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم می خواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا...

چرا ؟این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه

 فراموشت کنم؟

نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

مثل خیلی ها که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.

مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.

مگه ما باهم دوست نیستیم؟

پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه ؟

خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟مگه این طوری نمی شه باهات حرف زد...

خدا پس از تمام شدن گریه های کودک گفت:

آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش می کنه...

کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب می کردند

 تا تمام دنیا در دستشان جا می گرفت.

کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان می خواستند .دنیا برای تو کوچک است ...

بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی...

کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.

 

خدایا...

خدایا! سرده این پایین!

                              از اون بالا تماشا کن!

اگه میشه فقط گاهی،

                              بیا دست منو (ها) کن،

خدایا! سرده این پایین،

                              ببین دستامو،می لرزه!

دیگه حتی همه دنیا،

                              به این دوری نمی ارزه،

خدا گاهی که دلتنگم،

                              از اون بالا تو می بینی،

بگو گاهی که غمگینم،

                              تو هم دلتنگ و غمگینی؟

خدایا! کس نمی بینه،

                              که دنیا زیر چشماته،

یه عمره یادمون رفته،

                              زمین دار مکافاته،

خدایا! وقت برگشتن،

                              یه کم با ما مدارا کن،

شنیدم گرمه آغوشت،

                              اگه میشه منم جا کن.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان فهيمه
10 تیر 92 10:00
بسيار زيبا نوشتى دوست خوبم


مرسی
مامان پسته
10 تیر 92 14:36
تک تک پستات برام آرامشه


قربون خودت و آرامشت.
مامان حنانه زهرا
11 تیر 92 5:23
مرسی گلم منم خیلی دوست دارم اما متاسفانه نی نی گپم خرابه به مدیریتم تلگراف زدم اما رسیدگی نکردندرضمن واقعا قشنگ بود


دیروز واسه من هم مشکل داشت عزیزم .
بعدش هم ممنون از لطفت خانم.
پرهام ومامانش
11 تیر 92 17:54
سلام مامانیییییی لینکتون کردم
مامان ملینا
11 تیر 92 20:05
آپـــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــم سلام
آپــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــم خوبی؟
آپـــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم چرا بیکار نشستی؟
آپـــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــم مگه نمیبینی اپم؟
آپــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم بدو بیا دیگه
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــم نبینم دیر کنی ها!!
آپــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم
آپـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم میترکونی ها!!!


شرمنده عزیزم متوجه نشدم.

مامان پارسا و پوریا
13 تیر 92 0:22
ممنون بابت اون پست
پوریــا در جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ شرکت کرده.بیاین وبلاگم عکسشو ببینید.اگه دوست داشتید ممنون میشیم بهش رای بدین.با کد 412 ممنون



خواهش میکنم قابلی نداشت دوست عزیزم ،در مورد رای هم حتما.
مامان حنانه زهرا
15 تیر 92 13:33
مامان حنانه زهرا
15 تیر 92 13:34
نشد چت کنیم


نه نمیدونم چرا نمیشه؟؟؟
الهام مامان علیرضا
16 تیر 92 21:43
ریحانه جون
پست زیبایی بود
گاهی اوقات یه تلنگر برای همه مون لازمه
و شما همون تلنگر و زدی
ممنون دوست خوبم



قربون شما خانم.
مامان حنانه زهرا
17 تیر 92 13:15
____##########*______I__LOVE__YOU.
__*##############______________________
_################_____________________
__##################_________**##*______
_ ##################_____*##########___
__##################___*#############__
___#################*_###############*_
____#################################*_
______###############################__
_______#############################=__
________=##########################____
__________########################_____
___________*####################=______
____________*##################________
_____________*###############__________
_______________#############___________
________________##########_____________
________________=#######*______________
_________________######________________
__________________####_________________
__________________###__________________
___________________#___________________




فدای شما خواهر.
مامان حنانه زهرا
17 تیر 92 13:15
مامان موژان
17 تیر 92 14:25
سلام عزیزم ممنون بهمون سر زدید متن های قشنگی نوشتی پسملی رو هم ببوسش
شاه نی نی
23 مرداد 92 18:41
ممنون که سر میزنی . رزا خوش حاله که خاله های مهربونی مثل شما داره . خوب منم دوست دارم پارسا جونو ببینم دیگه واسه همین هی عکسشو میخوام
مامان بردیا
25 مرداد 92 18:51
بسيار زيبا بود خانمي.لذت بردم
مامان پسته
26 مرداد 92 12:07
خصوصی